هرچند پدیده کنکور هنوز حذف نشده اما با روندی که در حال طی شدن است (تعدد مراکز آموزش عالی و پذیرش آسان اکثریت قابل توجه متقاضیان تحصیل در دورههای آموزش عالی)، حساسیت و جایگاه خود را نزد خانوادهها از دست داده و تنها تبدیل به ابزار رقابتی برای دانشگاهها و رشتههای برتر شده است. از سوی دیگر تجربه سالهای اخیر نشان میدهد که کنکور مقاطع بالاتر آموزش عالی یعنی کارشناسی ارشد و دکترا از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار شده و سیل گسترده ورودیهای مقاطع کارشناسی پشت سد کنکور کارشناسی ارشد و دکترا قرار گرفته و رقابت تنگاتنگی را ایجاد کرده است. برگزاری متمرکز و سراسری کنکور مقطع دکترا در سالجاری گویای این واقعیت است.
فارغ از گرایش عمومی به تحصیلات عالیه و گذراندن مدارج بالای تحصیلی، یکی از دلایل اهمیت یافتن مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکترا ناشی از الزامات بازار کار است. محدودیت شدید فرصتهای شغلی و سختی یافتن شغل مناسب با تحصیل و بهدنبال آن سرخوردگی فارغالتحصیلان از یک سو و رقابت شدید بر سر گرفتن فرصتهای شغلی و گرایش کارآفرینان و کارفرمایان به بکارگیری فارغالتحصیلان مقاطع بالاتر، سیل گسترده فارغالتحصیلان مقطع کارشناسی را به مقاطع بالاتر هدایت میکند و باز همان تلاش و همان فشارهای روحی به امید یافتن موقعیتی بهتر برای اشتغال.
اما داستان کنکور و رقابت برای جوان ایرانی و خانوادهها به همین ختم نمیشود چرا که کنکورهای جدید با عنوان کنکور اشتغال و کاریابی در راهند که خود آغاز داستانی جدید است. این روزها اخبار زیادی پیرامون برگزاری آزمون (بخوانید کنکور) از سوی سازمانها و دستگاههای مختلف برای جذب نیروی انسانی شنیده میشود که رقم ثبتنامکنندگان و رقابت شدید متقاضیان کار، دستکمی از کنکور دانشگاهها ندارد. سال گذشته وزارت آموزش و پرورش برای جذب 40 هزار نیروی آموزشی در چند رشته محدود آزمونی برگزار کرد که نزدیک به 800 هزار متقاضی در آن ثبتنام کرده بودند.
اخیرا هم وزارت نفت برای استخدام 5 هزار فرصت شغلی آزمونی برگزار کرد که در حدود 160 هزار نفر فقط در بخش فنی رقابت کردند. سیل گسترده فارغالتحصیلان دانشگاهی آنهم در مقاطع بالا، تکرار آزمونها و کنکورهای جدید را ولی اینبار برای اشتغال آسان ساخته است. آنچه این شرایط را تشدید ساخته است، نامناسب بودن فضای کسبوکار و بیانگیزگی بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در بخشهای تولید است که به راحتی معضل بیکاری را تشدید میسازد.
از سوی دیگر آنچه این شرایط را دامن میزند، طرحهای ناموفق اشتغالزایی است. اگرچه دولت در سالهای اخیر طرحهای پرهزینهای برای ایجاد فرصتهای شغلی همچون طرح بنگاههای زودبازده و مشاغل خانگی را در پیش گرفته اما متأسفانه باید اقرار کرد که این طرحها سنخیتی با نیروی جوان جویای کار که عمدتا متخصص و دانشگاهی است، ندارد. به اعتقاد کارشناسان، نیروهای فارغالتحصیل دانشگاهی با بضاعت تخصص وارد بازار کار میشوند و اغلب آنها امکان و توان فعال شدن در بنگاههای زودبازده را ندارند.
مشاغل خانگی نیز عمدتا برای نیروهای غیرمتخصص و بیسرپرست معنا پیدا میکند. بنابراین گفتن این عبارت که ارتش بیکاران آنهم بهصورت غیرمنسجم و نامنظم در راهند، بیجا نیست. بیتوجهی به علایق، تخصص و انگیزههای جوانانی که در راه بازار کار هستند و عدمامکان پاسخگویی درست به این فارغالتحصیلان که اکثریت آنان را زنان تشکیل میدهند هزینههای سنگینی را در پی دارد که قابل جبران نیست. یادمان باشد که محدود کردن راه ورود به دانشگاهها و حذف رشتهها یا مقاطع تحصیلی هم راهچاره نیست.